خیلی با عشقی
نوشته شده در 3 مهر 1394
بازدید : 24
نویسنده : two

وقتی که توی ساحل نشسته بودیم و به موج های آروم دریا نگاه میکردیم

با لبخند بهم می گفت : خیلی با عشقی

 

وقتی که فهمیدم من همونی هستم که اون می خواد

به زبون محلی بهم می گفت : خیلی با عشقی

 

وقتی که هیچ وقت سرکارش نمی گذاشتم و همیشه به قولم عمل می کردم

با نگاهی خاص بهم می گفت : خیلی با عشقی

 

وقتی که دلگرمی نداشت ، نگاهش رو به نهایت امیدواری تعریف می کردم

به رنج های کشیده پشت می کرد و بهم می گفت : خیلی با عشقی